خدا جون چرا شادیامون زودگذره چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه پشتم نبودی پس چرا................
خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
الان داشت یک تصویری از آیت الله آقا مجتبی تهرانی پخش میکرد که ظاهرا قبل از رحلت تشون ضبط شده بود
توش میگفت منو حتما دعا کنید خیلی نیاز دارم به دعای شما و گریه کرد !!!!!!!
مو به تنم سیخ شد ! ... این عالم ربانی میگه منو دعا کنید ! ...
به کجا داریم میریم ؟
من بازم درد دارم ... درد ...
حس غریبی دارم ... هوای بارونی ...
نمیگم چرا منو انقدر زیاد، تنها کردی .... نمی پرسم چرا دیدی ولی کاری نکردی ...
ولی میخوام بدونم پس حالا چرا ... چرا بعد از این همه وقت بازم انقدر صبوری؟؟؟
چرا ...
و چرا ...
از این پس میشم یه مرده ی متحرک !!! قسم میخورم
چرا ؟؟؟چرا من که دوست داشتم . من که هیچی واست کم نزاشتم . تو همه دنیای منی
خداجووون نمیتونم قبول کنم شکست خوردم نمیتونم
بهش نگفتم دوسش دارم ولی هرکاری تونستم انجام دادم واسه اثباتش
یکی از دلایلی که تونستم خ.ا رو ترک کنم اون بود بخاطر وجودش بخاطر دل پاکش
چیش خوبه؟؟اینکه من الان دارم زجر میکشم ؟؟؟خوبه؟
نمی تونم با ی خونواده لعنتی کنار بیام
عمرمو به باد دادن به خیالشون برام کم نذاشتن
دیگه خونه برام شده جهنم
ول کنم برم از این خراب شده راحت بشم
داداش محسن
تو هر خونواده ای مشکلات وجود داره.... و اینو مطمئن باش هیچ پدر و مادری بد فرزندشو نمیخواد...حتی اگه بدی هم کنه مطمئنا از ته قلب اش نبوده.
خودتو یه لحظه بزار جای اون ها.... کارهایی که برای شما کردن رو فکر کن شما برای بچه ات کردی...دوست داری بچه ات چطوری بهت جواب بده؟؟
سلام.
ممنون از همه كساني ك بهم جواب دادند.
زنگ زدم ب دبير محترم و بهش ماجرا را گفتم.کفت اكر اينجوري شده بهشون بده.
ولي اين ماجرا يك نقطه عطف بود
رابطم را كلا با دوستم قطع شد(جالبه اون با من قر كرده و حرف نمي زنه ....)
و خيلي حس بدي داره ك واقعا علت اين جدايي را درك نمي كنم عين بجه هاي دو ساله رفتار مي كنيم .ولي من دنبال دوست جايكزينم.
و(اخه خيلي سخت با افراد صميمي مي شم....ة)
(1391 دي 14، 1:07)Ma Sa نوشته است: [ -> ]امشب نشستم هر چی پست تاحالا تو این تاپیک زده بودم از اول اومدنم به کانون خوندم...
انقدر که چشام اینجوری شد
وای که چقدر زندگیم تو این مدت زیرو رو شده..
زندگی و البته احساساتم
دلم برای آقای الکس تنگ شد
همیشه تو این تاپیک خیلی کمک می کردند
واقعا جاشون خالیه.انشاالله هرجا هستند شاد و موفق باشند.
آره
زندگیم زیرورو شد
ولی هنوزم یه چیزی اذیتم میکنه..
انگاری که این همه دردو دل که میکردم..
این همه احساس
از عشق و نفرت گرفته تا استرس و غم
همه بادهوا بود..
یه جوری که آدمای دوروبرم می پرسند:مگه چی شد؟مگه چه بدی بهت کردند؟
و من واقعا نمیدونم چی بگم
جالبه.آدمایی که دلتو شکستن وقتی بهشون نزدیک میشی میبینی یه چیزیم بدهکار شدی!
انگاری که تو دلشونو شکسته باشی..
انگاری یه چیزیم ازخوبی واسشون کم گذاشته باشی!
خدایا نمیدونم کی بدی کرد..
کی دل کی رو شکست
ولی تو تنها قاضی این دنیایی
من منتظرم که تو قیامت خودت قضاوت کنی
حتی اگه من بدهکار باشم
ولی خداشب های پر از اشک وبیخوابی های از استرس منو از قلم نندازی
نمیدونم باعثشون کی بوده ولی
توجهت بهشون باشه
یه جاهایی لازمه آدم برگرده یه نگاهی به زندگی گذشتش بزنه و ببینه چقد پیشرفت داشته !
بنظرمن که جوابه نیکی بدیه
برنمیگرده
ولی شما بزار شعراتو
در پی صحبت هایه چند روز پیش به صورت مهمان میاد دیگه.
(1391 دي 14، 4:58)خوشحال نوشته است: [ -> ]برنمیگرده
ولی شما بزار شعراتو
در پی صحبت هایه چند روز پیش به صورت مهمان میاد دیگه.
بهلععع هر طور راحتن...!
شعرامو که قطعا رسما حتما میزارم!
مهمان؟عجب اشکال نداره میبخشم مهمان حبیب خداس!
راستی کی گفته مهمان میاد خوشون گفتن یا خبر از غیب رسید!
نه دیروز خونشون بودم بهم گفت.
خوب اخه راه ارتباط ما جز چت و اس چی میتونه باشه
بعد یکیم اومده کانون به اسمalex
یعنی با اونAlex فرق داره
اینم گفته بود گوشزد کنم.